ـ یک جرعه آفتاب
ـ اشاره
ـ گفتار مجری
ـ زلال قلم
ـ شعر
ـ آوردهاند که...
یک جرعه آفتاب
در سایه سخنان حضرت جوادالائمه(ع)
تهیه: سیدمحمود طاهری
1. مؤمن به سه ویژگی نیازمند است: توفیق از جانب خدا، واعظی از درون و پذیرش نصحیت از هر کس که او را نصحیت نماید.[79]
2. تأخیر در توبه خود را فریب دادن، و امروز وفردا کردن زیاد، سبب سرگردانی است.[80]
3. کسی که خدا را رها کند و به سراغ غیر او برود، خداوند آن کس را به غیر خدا میسپارد.[81]
4. عزتمندی مؤمن در بینیازی او از مردم است.[82]
5. اگر آدم نادان سکوت اختیار کند، هیچ اختلافی بین مردم پدید نمیآید.[83]
6. امر به معروف و نهی از منکر دو آفریده خداوند هستند، پس هر که آن دو را
یاری کند، عزیز میشود، و هر که آن دو را وانهد خار میشود.[84]
7. اخلاق آدمی به واسطه همنشینی با کم خردان و نادانان، تباه میشود.[85]
8. سه چیز است که در اثر آن، بنده به مقام رضوان الهی میرسد: استغفار فراوان، فروتنی و زیاد صدقه دادن.[86]
در سایه سخنان حضرت جوادالائمه(ع)
تهیه: امین عظیمی
1. اظهار چیزی قبل از آنکه محکم و قطعی گردد باعث تباهی آن است.[87]
2. هر کس در کاری حضور داشته باشد ولی آن را ناپسند دارد مانند کسی است که
در آن کار حضور نداشته است و هر کس در کاری حضور نداشته باشد ولی به آن کار
رضایت دهد مانند کسی است که خود در آن کار حضور ]و شرکت[ نموده است.[88]
3. هر کس به گویندهای گوش سپارد در حقیقت او را پرستیده، اگر آن گوینده از
خدا گوید پس خدا را پرستیده و اگر از زبان شیطان سخن گوید، پس شیطان را
پرستیده است.[89]
اشاره
درآمد
سیدمحمود طاهری
امام نهم که نامش «محمد» و کنیهاش «ابوجعفر» و لقب او «تقی» و «جواد» است
در ماه رمضان سال 195 هـ . ق در شهر «مدینه» دیده به جهان گشود.[90] مادر
او «سبیکه» ـ که از خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر اسلام به شمار میرفت
ـ از نظر اخلاقی در درجه والایی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود؛ به
گونهای که امام رضا(ع) از او به عنوان بانویی منزه و پاکدامن و بافضیلت
یاد میکرد.[91]
ز القاب دیگر امام جواد(ع)، «زکی»، «مرتضی»، «قانع»، «رضی»، «مختار»، «متوکل» و «منتخب» میباشد.
پیشوای نهم، در همه دوران امامت خویش با دو خلیفه عباسی یعنی «مأمون» و
«معتصم» همعصر بوده است، که هر دو نفر آن حضرت را به اجبار از مدینه به
بغداد آوردند، تا آن حضرت را کاملاً زیر نظر داشته باشند.
امام تقی جواد(ع) در سن بیست و پنج سالگی به شهادت رسید و در کنار قبر جدشف موسی بن جعفر(ع)، به خاک سپرده شد.[92]
امام خردسال
برای خداوندی که از قدرت و حکمت بیپایان برخوردار است، ساده و آسان است که
به یک کودک، «نبوت» و یا «امامت» عطا فرماید. در سرگذشت حضرت عیسی مسیح(ع)
که در قرآن کریم آمده است، میخوانیم که حضرت عیسی(ع) در گهواره به
پیامبری رسیدو دارای کتاب آسمانی شد. قرآن مجید در اینباره از زبان عیسی
مسیح(ع) میفرماید:
«انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیاً؛ من بنده خدا هستم که به من کتاب
داده و مرا پیامبر خدا داده است. (مریم: 30) به تعبیر زیبای عطار نیشابوری:
«طفل را در مهد پیغامبر کند
وز همه پیرانش بالغتر کند»
همچنین درباره حضرت یحیی(ع) در قرآن کریم آمده است: «وَ آتیناهُ الحُکمَ صَبیاً؛ و از کودکی به او نبوت دادیم». (مریم: 12)
از این رهگذر، جای شگفتنی نیست که امام جواد(ع) در سن خردسالی به امامت
رسیده باشد. «صفوان یحیی» میگوید: در زمانی که امام محمدتقی جواد، سه ساله
بود، خدمت امام رضا(ع) رسیدم، و عرض کردم: اگر حادثهای برای شما رخ دهد،
امام بعد از شما که خواهد بود؟ فرمود: همین پسر من (امام جواد) گفتم: امام
جواد با این سن کم؟! فرمود: چه مانعی دارد؟ مگر عیسی بن مریم(ع) در خردسالی
به پیامبری نرسید؟ مقام امامت هم مانند مقام پیامبری است.[93]
همچنین «محمد بن حسن بن عمار» گوید: من دو سال نزد علی بن جعفر بن محمد
(عموی امام رضا(ع)) بودم. روزی در مدینه خدمتش نشسته بودم که امام جواد(ع)
بر او وارد شد. دراین هنگام علی بن جعفر برجست و بدون کفش و عبا نزد او رفت
و دستش را بوسید و احترامش کرد. چون علی بن جعفر به جای خود برگشت،
دوستانش او را سرزنش کرده و گفتند: شما عموی پدر او هستید، و با این همه سن
و سال، چا اینگونه رفتار کردید؟!
او گفت: پناه بر خدا از سخن شما، چگونه من ضیلت او را انکار کنم، در حالی
که این خداوند بودکه مرا سزاوار امامت ندانست، اما این کودک را سزاوار
امامت دانست.[94]
حیات معنوی امام جواد(ع)
«مأمون» در ستایشی درست ازامام جواد(ع)، میگوید: «او فقیهترین شما و
داناترین شما و داناترین شما به خداوند و رسول او و سنت و احکام اوست؛ و از
همه شما بیشتر کتاب خدا را تلاوت میکند و بیش از شما به «محکم» و
«متشابه» و «ناسخ» و «منسوخ» و «ظاهر» و «باطن» و «عام» و «خاص» و «تنزیل» و
«تأویل» قرآن آگاه است».[95]
«یکی از اصحاب امام جواد(ع) حضرت عبدالعظیم حسنی استکه مقدار قابل توجهی
حدیث از آن حضرت نقل کرده است؛ و در اثر فعالیتهای او بود که شیعیان ری رو
به افزایش گذاشتند.
همچنین علی بن مهزیار، دیگر صحابه امام جواد(ع) و شخصیتی پر ارج و شناخته
شده در مین شیعیان است. که از آن حضرت روایاتی نیز نقل کرده است و آن حضرت
در بزرگداشت وی عنایت ویژهای داشتهاند.
به نوشته نجاشی، علی بن مهزیار، با علی بن اسباط که فطحی مذهب بود،
مناظراتی داشت، که در پی این مناظرات، کار بدانجا کشید که سرانجام، بحث خود
را پیش امام جواد(ع) بکشانند، تا آنکه همین امر موجب شد که علی بن اسباط،
از عقیده باطل خود دست بردارد و در پرتو امامت امام جواد(ع) راه درست را
پیدا نماید».[96]
گفتار مجری
جود امام جواد(ع)
والاترین استعداد معنوی انسان، خدایی شدن اوست. اگر آدمی نفس خویش را از
آلودگیها پیراسته کند، پا از مقام فرشتگان، فراتر مینهد و آینهدار
خداوند میشود و به رنگ و بوی پروردگار درمیآید. از آن جمله، چون خداوند،
اهل جود و سخاوت میشود. امام جواد(ع)، اینگونه بود؛ همانند پروردگارش
جواد و سخی.
شخصی به نام ابن حدید میگوید: ما به همراه گروهی از دوستان در سفر حج
بودیم که گرفتار دزدان شدیم و همه دارایی ما به سرقت رفت. چون به مدینه
وارد شدیم، خدمت امام جواد(ع) رسیدیم و او را از گرفتاری و تهیدستی خود با
خبر کردیم و پیش او ابرازنگرانی کردیم.
آن حضرت چون حال ما را دید، دستور داد که لباس و مقدار قابل توجهی دینار به
ما بدهند؛ آنگاه فرمود: این پولها را بین دوستانت به اندازه آ«چه از آنها
به سرقت رفت تقسیم کن! من پولها را بین آنان قسمت کردیم و دیدم به همان
اندازهای است که از من و دیگر دوستانم به سرقت رفته بود.[97]
«نجم صنعانی» میگوید: من در حضور امام رضا(ع) بودم که امام جواد(ع) را
آوردند؛ به امام رضا(ع) گفتم: فدایم شوم، این همان مولود مبارک است؟ فرمود:
آری، این همان کسی است که در خیر و برکت، همانند او برای شیعیان ما متولد
نشده است.[98]
امام جواد(ع) و دانشی ژرف و گسترده
یکی از ویژگیهای درخشان امام جواد0ع)، برخورداری ایشان از دانش فراوان،
حتی در سن خردسالی بوده است «طبری» در این باره مینویسد: «زمانی که سن
امام جواد به شش سال و چند ماه رسیدف پدرش به شهادت رسید و شیعیان در حیرت و
سرگردانی فرو رفتند و در میان مردم اختلافنظر پدید آمدغ زیرا سن مام جواد
را کم میشمردند، و نسبت به مقام علمی ایشان ناآگاه بودند».[99]
«به همین جهت، شیعیان، اجتماعاتی تشکیل ددند و دیدارهایی با امام جواد(ع)
به عمل آوردند و به منظور آزمایش و حصول اطمینان از اینکه او دارای علم
امامت است، پرسشهایی را طرح کردند و هنگامی که پاسخهای عالمانه و روشن
کننده دریافت کردند، آرامش و اطمینان یافتند».[100]
نقل شده است که: «هشتاد نفر از فقها و علمای بغداد و شهرهای دیگر، رهسپار
حج شدند و به انگیزه دیدار با امام جواد(ع) وارد مدینه شدند و به خانه امام
صادق(ع) که خالی بود رفتند. در این هنگام عبدالله بن موسی، عموی حضرت
جواد0ع) وارد شد و در بالای مجلس نشست. شخصی بپاخاست و گفت: این پسر رسول
خداست، هر کس سؤالی دارد از وی بکند. چند نفر از حاضران سؤوالهایی مطرح
کردند که عبدالله بن موسی، پاسخهای نادرستی دارد.
شیعیان سرگردان و غمگین شدند، و فقها نیز ناراحت شده، برخاسته و قصد رفتن کردند و گفتند:
اگر ابوجعفر (امام جواد(ع)) میتوانست پاسخ سؤالها را بدهأ، عبدالله بن
موسی نزد ما نمیآمد و جوابهای نادرست نمیداد. دراین هنگام در اطاق باز
شد و شخصی وارد مجلس شدو گفت: این ابوجعفر (امام جواد(ع)) است که میآید.
همه بپاخاستندو از وی استقبال کردند. امام وارد شد و نشست و همه ساکت شدند.
آنگاه سؤالهای خود را با امام(ع) در میان گذاشتند و وقتی که پاسخهای
قانع کنند وکاملی شنیدند، شاد شدند و او را دعا کردند و ستودند و عرض
کردند: «عموی شما، عبدالله بن موسی، چنین و چنان فتوی داد» حضرت فرمود:
«عمو! نزد خدا بزرگ استکه در روز قیامت در پیشگاه او بایستی و به تو بگوید:
با آنکه در میان امت، داناتر از تو وجود داشت، چرا ندانسته و به بندگان
من، فتوا دادی؟!».[101]
ارتباط شیعیان ایران با امام جواد(ع)
ایرانیان به دوستی با اهل بیت0ع) مشهورند، و همواره با آنان در ارتباط بوده
و میباشند. از جمله این امامان، حضرت جواد(ع) میباشد. «شیعیان ایران،
افزون بر ارتباط با وکلای آن حضرتف در ایام حج نیز در مدینه با امام(ع)
دیدار میکـــــــــــــــــــوند. بنابر روایتی، گروهی از شیعیان ری به
دیدار آن حضرت شرفیاب شدند. قم نیز یکی از مراکز مهم شیعه بوده که در دوران
امام جواد(ع) با آن حضرت در ارتباط بودند و ازوجود آن حضرت استفاده
میکردند».[102]
آن حضرت امام جواد از کار فروبسته ایرانیانی که به او پناه میآوردند، گره
میگشود. «شخصی از ایران در ایام حج به حضور آن حضرت رسید و گفت: حاکم ما
از دوستداران اهل بیت و علاقهمند به شماست؛ من مالیات بدهکارم، اما از
عهده پرداخت آن برنمیآیم. نماهای برای او بنویسدید. تا در اینباره با من
سختگیری نکند. حضرت کاغذی گرفت و بر آن چنین نوشت: «آورنده این نامه،
عقیده مبارکی را از تو نقل کرد. هر عمل نیکویی که انجام دهی از آن تو خواهد
بود. پس بر برادرانت نیکی کن، و بدان که خدا از تک تک اعمال تو خواهد
پرسید».
آن شخص میگوید: «من نامه را از آن حضرت گرفتم و پیش از آنکه به وظن خویش
برسم، خبر آن به گوش حاکم یعنی «حسین بن عبدالله نیشابوری» رسید، و او در
دو فرسخی شهر به استقبالم شتافت. نوشته حضرت را به او دادم؛ آن را بوسیدو
بر دیده نهاد و گفت: حاجتت چیست؟ گفتم: مالیات به حکومت بدهکارم، در حالی
که توان پرداخت آن را ندارم. آن گها دستور داد که مالیت را بر من بخشودند.
سپس ز زندگیام پرسید، و من تهیدستی و بیچیزی خود را به او گفتم: و او به
کارگزارانش دستور داد، تا حقوقی ماهیانه به من پرداخت گردد».[103]
زلال قلم
سیدمحمود طاهری
... قدمش مبارک بود و وجودش پرخیر و رحمت. آینهدار خدایش بود و چون پروردگارش، اهل جود و سخاوت؛ از این روی، «جوادش» لقب دادند.
با حضورش بر روی کره خاکی، نهمین فروغ امامت را به ظهور رسانید و بدین گونه
پلی زد بین آسمان و زمین، تا آنان که آسمانیاند، به دامانش درآویزند و به
سرچشمه نور راه یابند. و او تنها بیست و پنج سال، در میان خاکیان زیست، و
هنوز جوان بود که به سوی معبودش پر کید و در جوارش آرمید.
شعر
ای باد صبا بگشا آن طره پر خم را
آور خبر از زلفش کز دل ببرد غم را
دلهای پریشان را در حلقه گیسویش
جمعآر و پریشان ساز آن طره پر خم را
ای مطرب جان! رازی زان ماه حجازی گو
تا شاهد کنعانی بندد ز نوا دم را
زان طلعت سبحانی در عالم روحانی
بر عالم و آدم ریز الطاف دمادم را
وصفیش «جواد» آمد وصیفش «تقی» کان شه
شد مظهر لطف و قهر سلطان دو عالم را
چون زد قلم قدرت نقش رخ زیبایش
مشتاق جمالش کرد عشق، آدم و حاتم را
زود از چمن علام آن مرغ خوش الحان رفت
تنگ این قفس تن بود آن روح مکرم را
شد باغ جهان صد حیف زان نوگل جان محروم
بشکست رقیب از کین سروی خوش و خرم را
صیاد جفا بشکست پر بلبل عرشی را
بر روی خلایق بست باب الله اعظم را[104]
پیشوای اهل ایمان مرکز تقوا تقی
مقتدای اهل ایقان کعبه دلهاستی
حاکم حکم قضا از راه تسلیم و رضا
آمر امر قدر از همت والاستی
با شکوه مرتضی فرزند دلبند رضا
قرة العین نبی نور دل زهراستی[105]
]شکیب اصفهانی[
قاف سیمرغ حقیقت، هستی و بود تقی است
قاف تا قاف جهان در سایه جود تقی است
نیست مقصود تقی جز آنکه مقصود حق است
لاجرم حق میکند آن را که مقصود تقی است
بحر گردون گرچه غرق گوهر آمد سر به سر
قطرهای از آب تیغ گوهر اندود تقی است
گشت طالع آفتاب دولت از دامان او
دولت جاوید گو با بخت مسعود تقی است[106]
امام جواد آن شه ملک بود
که بد عالم علم غیب و شهود
دلش منبع فیض پروردگار
جلال و کمال از رخش آشکار
ز تقوی «تقی» بود آن نور پاک
ز بخشش «جواد» آن مه تابنکا
ابوجعفر آن رهبر انس و جان
فروغ خدا از جمالش عیان[107]
آوردهاند که...
«آنگاه که مأمون، به امام جواد(ع): پیشنهاد ازدواج با دخترش «ام الفضل» را
داد، بنی عباس پیرامون مأمون، گرد آمدند و به شدت به آن حضرت اعتراض کردند
و او را از این کار بازداشتند؛ چرا که این عمل، به منزله خطری برای بنی
عباس به شمار میآمد، افزون بر آن، گفتند: این جوان، کم سن و سال است و از
دانش، بهرهای ندارد. مأمون گفت: شما این خاندان رانمیشناسید، کوچک و
بزرگ آنها بهره بزرگی از علم و دانش دارند، میتوانید او را امتحان کنید.
عباسیان از میان دانشمندان، «یحیی بن اکثم» را برگزیدند؛ و یحیی بن اکثم
کسی بود کهشهرت علمی او در رشتههای گوناگون علوم آن زمان، زبانزد خاص وعام
بود. وی در علم فقه چیرگی فوق العادهای داشت و با آنکه مأمون خود از نظر
علمی وزنه بزرگی بود، چنان شیفته مقام علمی یحیی بود که اداره امور مملکت
را به عهده ا گذاشت. و بدین گونه مجلسی تشکیل شد، و یحیی بن اکثم از امام
جواد(ع) اجازه گرفتو آن گاه پرسید:
«چه میگویید درباره شخصی که محرم بوده ودر آن حال، حیوانی را شکار کرده
است؟» امام جواد(ع) فرمود: «آیا این شخص، در حرم شکار کرده است یا خارج از
حرم؟ آیا میدانشت که شکار در چنین جایی و چنین حالی حرام است یا
نمیدانست؟ یا عمداً شکار کرده است یا سهواً؟ آیا برای اولین بار چنین کاری
کرده است یا برای چندمینبار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از
حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده
یا احرام حج؟»
یحیی بن اکثم که از این همه فروع که امام(ع) برای این مسئله مطرح نمود،
متحیر و سرگردان شد، آثار ناتوانی و زبوبی در چهرهاش آشکار شد و زبانش به
لکنت افتاد؛ به گونهای که حاضران در مجلس، به طور کامل، ناتوانی و
درماندگی او را در برابر امام جواد(ع) دریافتند.»[108] و بدینگونه برگی
دیگر از صحیفه دانش فراوان امام جواد(ع) ورق خورد.
«چون یحیی اکثم خواست کان بحر به طرف آرد
موجی زد و سر بکشست آن کتی محکم را
با کاخ فلک کم زن از لانه مرغان دم
ای بی خبر از اسرار در ظرف مکن یم را
گر دم زند از حکمت آن ناطقه رحمت
بر خاک فرود آرد نه چرخ معظم را[109]
]دیوان حکیم الهی قمشهای، ص 371[
پی نوشت:
[71]. کلمات قصار، امام خمینی(ره)، ص 180.
[79]. حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ترجمه و تحقیق: صادق حسنزاده، قم، آلعلی، 1383، چاپ سوم، ص 827.
[80]. همان.
[81]. بحارالانوار، ج 68، ص 155.
[82]. همان، ج 72، ص 109.
[83]. همان، ج 75، ص 81.
[84]. شیخ صدوق، خصال، قم، هادی، 1385، چاپ دوم، ج 1، ص 50.
[85]. بحارالانوار، ج 75، ص 82.
[86]. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 هـ.ق، ج 2، ص 349.
[87]. تحف العقول، ترجمه صادق حسنزاده، ص 827.
[88]. همان، ص 825.
[89]. همان، ص 824.
[90]. ثقة الاسلام کلینی، اصول کافی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت(ع)، با ترجمه و شرح: حاج سیدجواد مصطفوی، ج 2، ص 412.
[91]. مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه تحقیقاتی و تعلیماتی امام صادق(ع)، 1378، چاپ هشتم، ص 529.
[92]. همان، صص 529 و 530.
[93]. مسعودی، اثبات الوصیه، تهران، اسلامیه، 1362، صص 411 و 412.
[94]. اصول کافی، ج 1، صص 109 و 110.
[95]. رسول جعفریان، حیات فکری و سیــــــــــــــاسی امامان شیعه، قم، انصاریان، 1384، چاپ هشتم، ص 471.
[96]. همان، صص 491 ـ 492.
[97]. عباس حسن الموسوی، فی سیرة و آله الاطهار، قم، انصاریان، 1384، چاپ اول، ص 462.
[98]. اثبات الوصیله، ص 410.
[99]. محمد بن جریر بن رستم طبری، دلائل الامامه، نجف، منشورات المطبعة الحیدریه، 1363 هـ. ش، ص204.
[100]. سیره پیشوایان، ص 539.
[101]. اثبات الوصیه، صص 413 و 414؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، مکتبة الاسلامیه، چاپ دوم، 1395 هـ. ق، ج 50، ص 98.
[102]. همان، ص 493.
[103]. کلینی، کافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388 هـ. ق، ج 5، ص 111.
[104]. دیوان حکیم آیة الله الهی قمشهای، صص 370 ـ 372.
[105]. حسین حماصیان، زندگانی چهارده معصوم(ع)، تهران، اقبال، 1376، چاپ پنجم، ص 368.
[106]. همان، ص 372.
[107]. همان، ص 377.
[108]. سیره پیشوایان، صص 544 ـ 546.
[109]. دیوان حکیم آیت الله الهی قمشهای، ص 371. |