گزارشی از شخصیتهای تاریخ قاجار

به نام خدا

فتحعلی شاه قاجار

 

فتحعلی شاه (۱۷۷۱ - ۱۸۳۴) دومین شاه از دودمان قاجار بود که از ۱۷۹۷ تا ۱۸۳۴ میلادی فرمانروایی کرد. وی فرزند حسین‌قلی‌خان برادر جوانتر آغامحمدخان قاجار بود. پس از کشته شدن عمویش، فتحعلی شاه به پادشاهی رسید. لقب او سلطان صاحبقران بود چرا که بیش از بیست و پنج سال شاهی کرد(در آن روزگار 25 سال را هم قرن می دانستند.)

نام اصلی فتحعلی،خان بابا خان بود ولی به هنگام تاجگذاری نام فتحعلی را که نام نیای خود فتحعلی خان قاجار بود برای خود برگزید.جنگهای ایران و روس که به جدا شدن سرزمینهای قفقاز از ایران انجامید در زمان این پادشاه رخ داد.می‌توان گفت که روند پاره پاره شدن خاک ایران با پادشاهی او آغاز شد.ولیعهد او پسرش عباس میرزا بود که در این جنگها از خود دلاوری نشان داد.ولی عباس میرزا پیش از فتحعلی شاه مرد؛پس پسر او محمد میرزا ولیعهد شد که پس از مرگ فتحعلی شاه با نام محمد شاه برتخت نشست.گفته می‌شود که فتحعلی شاه ۱۵۸ همسر و ۲۶۰ فرزند داشته است.

میرزاتقی‌خان امیرکبیر صدراعظم ایران در دوره ناصرالدین‌شاه قاجار بود.

میرزا تقی خان امیر کبیر, صدراعظم مشهور دوره‌ی ناصرالدین شاه قاجار.نام اصلی امیرکبیر محمد تقی بود که بعدها تقی گفته می شد و عناوین و القابی که به دست آورد بدین قرار است: کربلایی محمد تقی- میرزا محمدتقی خان- مستوفی نظام- وزیر نظام- امیر نظام- امیر کبیر- امیر اتابک اعظم(شوهر خواهر ناصر الدین شاه نیز شد).

محمد تقی پسر کربلایی قربان، آشپز میرزا عیسی قائم مقام اول بود که در خانه قائم مقام تربیت یافت و در اوایل جوانی به سمت منشی قائم مقام اول به خدمت مشغول گشت و مورد عنایت رجل سیاسی دانشمند قرار گرفت و بعداٌ در دستگاه قائم مقام دوم نیز مورد توجه واقع شد تا جایی که وی را همراه هیاتی سیاسی به روسیه فرستاد و در نامه‌ای در مورد هوش و نبوغ میرزا تقی خان چنین نوشته:

خلاصه این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار می گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد.

در این ماموریت که برای عذرخواهی از قتل گریبایدوف که در ایران رخ داده بود، انجام می شد، از تزار روسیه معذرت خواست و طوری عمل نمود که مورد تائید و پسند تزار و دربار ایران قرار گرفت. امیرکبیر در سفر به روسیه به مؤسسات فرهنگی، نظامی و اجتماعی آنجا توجه نمود و به این فکر بود که راه ترقی ایران نیز داشتن دانشگاه و تشکیلات نظامی و فرهنگی منظم است.

دومین ماموریت وی رئیس هیات سیاسی ایران به ارزنة‌الروم برای حل اختلاف مرزی بین ایران و امپراطوری عثمانی بود. در این ماموریت که نزدیک به دو سال طول کشید علاوه بر آشنایی با زدو بندهای سیاسی شرق و غرب با دلیری خاصی توانست اختلاف مرزی را به نفع ایران پایان دهد و محمره و اراضی وسیع طرف چپ شط العرب را که مورد ادعای عثمانی‌ها بود به ایران ملحق کرد. این اقدام و پیشنهادهای مفید امیرکبیر، مورد عناد و حسادت حاجی میرزا آغاسی قرار گرفت.

چون محمد شاه مرد، ناصرالدین میرزا که قصد حرکت به تهران و نشستن بر تخت سلطنت را داشت نمی‌توانست حتی هزینه سفر خود و همراهان را به تهران تهیه کند در این هنگام که امیرکبیر در تبریز و ملقب به امیر نظام بود با ضمانت شخصی پول فراهم کرد و ناصرالدین شاه را به تهران آورد اما درباریان حتی مهد علیا مادر ناصرالدین شاه که در زد و بندهای سیاسی خارجی دست داشت مخالف امیر بودند، ولی ناصرالدین شاه هر روز بر مرتبه و مقامش می افزود تا جایی که ملقب به امیرکبیر و صدراعظم گردید. در مدت کوتاهی که امیرکبیر صدراعظم بود(در حالی که ناصرالدین شاه در آغاز سلطنت فقط 16 سال داشت) با نبوغ خاص و احساسات پر شور میهن پرستی خود، اقداماتی بس ارزنده کرد.

نخست به امنیت داخلی پرداخت. سالار را که در خراسان گردنکشی می کرد و از جانب روس‌ها و انگلیسی‌ها حمایت می شد سرکوب کرد. در نامه‌هایی که به نمایندگان سیاسی و نظامی روس می نوشت و در جواب‌هایی که می داد، دلیری و ثبات رای و میهن پرستی موج می زند.

پس از برانداختن سالار از خراسان، فارس و بلوچستان را آرام ساخت و در همه مناطق عشیره نشین و هر جا که ممکن بود آشوبی برخیزد قراول خانه ایجاد نمود و در سراسر مملکت امنیت برقرار گشت.

در دوره صدارت امیرکبیر ترکمانان که همواره از مدتها پیش به نقاط دور و نزدیک مناطق اطراف خود حمله می کردند به هیچ اقدام خلافی دست نزدند.

امیرکبیر اقدامات فراوانی در دوره کوتاه صدارت خود به شرح زیر نمود:

ایجاد امنیت و استقرار دولت.

تنظیم قشون ایران به سبک اروپایی.

ایجاد کارخانه‌های اسلحه سازی.

اصلاح امور قضایی.

جرح و تعدیل محاضر شرع.

تأسیس چاپارخانه.

تأسیس دارالفنون.

نشر علوم جدید.

فرستادن ایرانیان به خارج برای تحصیلات وتدریس در ایران.

استخدام استادان خارجی و تصمیم به جایگزینی آنها با ایرانیان.

ترویج ترجمه و انتشار کتب علمی.

ایجاد روزنامه و انتشار کتب.

ترویج ساده نویسی و لغو القاب.

بنای بیمارستان و رواج تلقیح عمومی آبله.

مرمت ابنیه تاریخی.

مبارزه با فساد و ارتشاء(که چون مرضی مزمن در همه شئون زندگانی ایران رخنه کرده بود).

تقویت بنیه اقتصادی کشور.

ترویج صنایع جدید.

فرستادن صنعتگر به روسیه و مقابله صنعتی با روسیه توسط دست توانای استاد کاران اصفهانی.

استخراج معادن.

بسط فلاحت و آبیاری.

توسعه تجارت داخلی و خارجی.

کوتاه کردن دست اجانب در امور کشور.

تعیین مشی سیاسی معینی در سیاست خارجی.

اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه.

اقدامات مذکور در واقع شامل همه شئون کشوری می شد. با لغو یا کسر مقرری‌ها و مستمری ها، عده‌ای با وی دشمن شدند اما چون همین مستمری‌ها که قبلاٌ دیر به دست صاحبان آن می رسید در روزگار امیر مرتباً بدانها داده میشد، تا حدی آنها را راضی کرد. وضع بودجه مملکتی سر و صورتی یافت تا جایی که امیرکبیر حقوق ناصرالدین شاه را نیز محدود کرد.

جلو بذل و بخشش‌های او را گرفت و اگر حواله‌ای از شاه می رسید جواب می نوشت که اگر این پول پرداخت شود از بودجه بسیار کم می‌شود. در برقراری مستمری برای اشخاص دولتهای خارجی اعمال نفوذ می کردند تا به موقع بتوانند از وجود آنها در بروز شورش و آشوب و اخلال استفاده کنند.

در این نامه که ملاحظه می‌شود: گاهی به خاک پای همایونی معلوم می‌شود فدوی در وجوه مخارج التفاتی قبله عالم مضایقه و خودداری می‌کند این قدر بر رای همایون آشکار باشد که به خدا من جمیع عالم را برای راحتی وجود مبارک همایونی می خواهم اگر گاهی جسارتی شود از این راه است. می خواهد که خدمت شما از جهت پول مخارج لازمه معطل نماند... خود فدوی دیناری به احدی نخواهد داد. آن وجه را که باید به مردم بدهید به مخارج لازمه قشون پادشاهی می دهد. قبله عالم انشاء الله عیدی مرحمت می فرمائید ... زیاده جسارت نمی ورزد.

امیرکبیر علاوه بر وصول مالیات معوقه و افزودن به درآمد دولت بر توسعه کشاورزی و تجارت نیز افزود، از اسراف و تبذیرها جلوگیری می کرد.

در گماشتن افراد صالح و صدیق بر سر کارها و طرد اشخاص نالایق اهتمام بسیار می نمود. با متحداشکل کردن سپاه ایران – کارخانه اسلحه سازی در ایران تأسیس کرد که روزانه 1000 تفنگ می ساخت.

در بسط فرهنگ و استخدام استادان خارجی دقت بسیار می کرد و برای استخدام استادان شرایط خاصی وضع نمود. در چاپ و انتشار کتب و تأسیس روزنامه وقایع اتفاقیه کوشش بسیار نمود.

اقدامات انقلابی و ملی امیرکبیر سبب شد که گروهی استفاده جو، بنای تحریک نسبت به وی بگذارند تا جایی که فرمان عزل و قتل امیر کبیر را از ناصرالدین شاه گرفتند او را در حمام فین کاشان در ربیع الاوّل سال 1268 توسّط حاجی علی خان حاجب الدوله کشتند.

.ناصرالدین شاه قاجار

ناصرالدین‌شاه، معروف به "سلطان صاحبقران" و بعد "شاه شهید"، از شاهان دودمان قاجار ایران بود.

وی در سال 1247 هجری قمری در تبریز بدنیا آمد. خبر درگذشت پدرش محمدشاه را در سال ۱۸۴۹ میلادی هنگامی که در تبریز بود شنید، سپس به یاری امیرکبیر به پادشاهی رسید و بر تخت طاووس نشست. برای بازپس‌گیری مناطق شرقی ایران از دست انگلیس‌ها، به‌ویژه منطقه هرات کوشش کرد ولی پس از تهدید و حمله انگلیسی‌ها به بوشهر ناچار به واپس‌نشینی شد.

نخستین بار در 1873 میلادی به اروپا سفر کرد. او نخستین پادشاه ایران بعد از اسلام بود که به اروپا مسافرت کرد. آوردن دوربین عکاسی به ایران از جمله کارهای اوست.

در آستانه مراسم پنجاهمین سال تاجگذاری در سال 1313 قمری به دست میرزا رضای کرمانی در حرم شاه عبدالعظیم ترور شد
تاجگذاری محمدعلی شاه

در 4 ذیحجه 1324 هجری قمری برابر با 28 دی 1285 هـجری شمسی با دعوت قبلی و رسمی، سی نفر از رؤسای روحانیون به علاوه شاهزادگان، وزرا، امرا، سرداران و هیئتهای سیاسی سفارتخانه‌ها در اتاق موزه گرد آمدند تا مراسم تاجگذاری محمدعلی شاه را برگزار کنند. محمدعلی شاه در میان صدراعظم و سایر رجال برجسته دربار به تالار وارد شد و از تخت سلطنت بالا رفت. احمدمیرزا - ولیعهد - بر روی پلکان تخت قرار گرفت؛ قرار بود یک نفر از روحانیون تاج را بر سر شاه بگذارد اما به دلیل بروز اختلاف میان روحانیون، میرزا نصرالله خان مشیرالدوله - صدراعظم - مسئول گذاشتن تاج بر سر شاه شد. او تاج کیانی را بر سر شاه گذاشت. پس از آن آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی آیه «قُل اللهُم مالِکُ الملک» را تا آخر قرائت کرد. سپس نوبت به آیت الله سید محمد طباطبائی رسید که او هم «یا داوود» را قرائت کرد. شاه که با دو دستش به زحمت تاج گشاد و سنگین را بر سر نگاه داشته بود پس از پایان دعا تاج را برداشت و کلاه جیقه دریای نور را بر سر گذاشت. به عدد سن شاه سی و هشت توپ شلیک شد. صد و ده توپ دیگر نیز برای میمنت این روز شلیک کردند و موزیک نواخته شد. به ظاهر محمدعلی شاه بر خلاف اسلافش که با مشکل مدعیان سلطنت روبه رو بودند توانست بی دغدغه بر تخت سلطنت تکیه زند. در واقع اوضاع مملکت دیگر به گونه‌ای نبود که درگیری شاهزادگان را برای تصرف تاج و تخت تاب آورد. از این رو به محض تشدید بیماری مظفرالدین شاه، محمدعلی میرزا ولیعهد به تهران فراخوانده شد و زمام امور را به دست گرفت. با این تدبیر از وقوع درگیری میان شاهزادگان مدعی سلطنت جلوگیری کردند. اما غافل بودند که تخم بدبینی میان مجلس و شاه در همین روز تاجگذاری کاشته خواهد شد.

تاجگذاری محمد علی شاه

در همان روز که در تالار موزه مراسم تاجگذاری برگزار می‌شد در مجلس شورای ملی وکلا اعتراض کردند که چرا به این مراسم دعوت نشده‌اند و آن را حمل بر نادیده گرفتن شأن مجلس از طرف شاه دانستند و درصدد اعتراض رسمی برآمدند. از نامه اعتراض‌آمیز آنها و پاسخی که به آن داده شد اطلاعی در دست نیست. اما از ان پس دعوت نکردن نمایندگان مجلس به مراسم تاجگذاری به اولین نماد مخالفت محمدعلی شاه با مجلس و مشروطه تعبیر شده است. در اینجا سئوالاتی از این دست مطرح است که؛ آیا به واقع محمدعلی شاه به منظور کاهش شأن مجلس از نمایندگان دعوت به عمل نیاورد؟ و سهم او در پیش آمدن این سوء تفاهم تا چه حد بود؟

تا آنجا که منابع ثبت کرده‌اند محمدعلی میرزا چه قبل از رسیدن به تهران و چه پس از آن در تلاش بود که روابطی دوستانه با مجلس برقرار کند.
نامه به آیت‌الله بهبهانی

هنگامی که هنوز در تبریز بود نامه‌ای به آیت‌الله بهبهانی نوشت بدین مضمون :

«... از قراری که شنیدم از تبریز کاغذی به جنابعالی نوشته‌اند که ولیعهد مخالف با عقاید ملت است و مجلسی را که بندگان اعلیحضرت اقدس همایونی، روحنا فداه، داده است، ولیعهد قبول ندارد. اولاً به ذات مقدس پروردگار قسم است که این مطلب به کلی خلاف و بی اصل است، و من از خدا می‌خواهم که ان شاءالله این دولت و ملت ترقی کرده و رفع این مذلت‌ها بشود. ثانیاً به سر جدت قسم اگر آدمی به عتبات فرستاده باشم. تصور نمایید اگر من آدمی به عتبات فرستاده باشم در پرده نخواهد ماند و آشکار خواهد شد. برای چه؟ چرا باید من مخالف این عقیده و منکر آبادی مملکت باشم؟ ثالثاً از شخص شما تعجب دارم چرا این خیال و این تصور را نسبت به من نموده‌اید؟ چرا این کاغذ را باور کرده‌اید؟ مگر خودتان آن اشخاص را مغرض نمی‌دانید؟ این سهل است. هزار این اقدامات در علیه من می‌نمایند، شما چرا باید باور کنید و خواهش دارم سایرین را هم خودتان اطلاع بدهید که بدانند این تهمت است...»
رابطه با مجلس و مشروطه

محمد علی میرزا ولیعهد در بدو ورود به تهران (ذیقعده 1325 هجری قمری برابر با 26 آذر 1285 هجری شمسی) نیز سعی در برقراری روابط دوستانه با نمایندگان مجلس داشت اما باز هم شایع شد که او با مشروطه سر ستیز دارد. محمدعلی میرزا بلافاصله در قبال این شایعه موضع‌گیری کرد. هنگامی که نمایندگان مجلس برای خیرمقدم به حضور او رفتند محمدعلی میرزا اعلام کرد که :

«بر هر شخص عاقل مسلم و مبرهن است که بنیاد و اساس ترقی و تفوق و آبادی هر یک از ملل و ممالک متمدنه عالم ایجاد اتحاد حقیقی بین دولت و ملت بوده است و این اساس مستقر و مستحکم نمی‌شود مگر به انعقاد مجلس ملی که توده جامعه بین دولت و ملت است و حالا که به حمدالله اعلیحضرت شاهنشاهی برحسب فطرت مقدس و رأی جهان بین اساس این مجلس را به ملت مرحمت فرمودند من هم با نهایت میل و اقبال خاطر با پیشرفت این مشروع و مقصود همراهی و مساعدت دارم چنانچه از بدایت امر هم داشته‌ام و برای ترقی مملکت بهتر از این اساس، وسیله و راهی نمی‌بینم. لکن مجلس هم خوب است با کمال جد و جهد مشغول کار و در مقام انجام وظایف خود بوده و با منتهای دقت و مراقبت و سعی به اصلاح نواقص بپرازند و در ادای تکلیف خود کوتاهی و غفلت نکنند...»

اما به رغم اقاریر مکرر محمدعلی میرزا ولیعهد در تأیید مجلس و مشروطه، شایعات ادامه یافت. حبل‌المتین در 8 ذیقعده برابر با 2 دی می‌نویسد: «در تهران شایع شد که ولیعهد مخالف مجلس است». فردای آن روز گروهی از طلاب به ملاقات محمدعلی میرزا رفتند و او را دعوت به همراهی با مجلس کردند. ولیعهد باز هم قول مساعدت داد. به هر روی شواهد و قرائن بسیاری موجود است که نشان می‌دهد محمدعلی میرزا ولیعهد سعی در اثبات وفاداری نسبت به مجلس و مشروطه داشته چنانکه ناظم‌الاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان می‌نویسد :

«از طرف حضرت اقدس ولیعهد پیغام از برای آقای آقاسیدمیرزا محمد داده شد که: معاندین و بعض درباریان مانع هستند که نظامنامه (قانون اساسی) به صحه برسد. هیچ وقت ممکن نمی‌شود که من با شاه تنها باشم و بتوانم در این خصوص چیزی عرض کنم تکلیف شما اینست که سخت فشار آورید و مرا مجبور نمایید که صحه نظامنامه را جداً خواستار شوم و الا از صحه اعلیحضرت منصرف شوید.»

موضع محمدعلی میرزا ولیعهد در قبال مجلس و مشروطه تا قبل از موضوع دعوت نکردن نمایندگان مجلس برای تاجگذاری براساس اظهارات رسمی او موضع تأییدی و همراهی و همکاری است که همیشه با سایه‌ای از شک و تردید از سوی مخالفینش با پخش شایعه درباره مخالفت او با مشروطه همراه بوده است اما بجز شایعات که منشأ آن به درستی مشخص نیست دلیلی برای مخالفت عملی محمدعلی میرزا ولیعهد با مجلس و مشروطه در دست نداریم این استدلال که او امتحانش را در حکومت آذربایجان پس داده و دیگر خوی استبدادی او قابل تغییر نیست، با توجه به موضع‌گیریهای بعدی مشروطه‌خواهان در قبال سایر مستبدین قابل قبول نیست. آنچه باید جست این است که چرا به جای ایجاد جو همکاری و مسالمت و تلاش برای رسیدن به نقاط مشترک و کم کردن فاصله‌ها هر روز با پخش شایعات بر فاصله‌ها اضافه شد و کار به آنجا رسید که مجلس اول شورای ملی به ضرب توپ و تفنگ تعطیل شد. صنیع‌الدوله رئیس مجلس شورای ملی در جلسه 29 شوال 1324 هجری قمری درباره منشأ و علل پخش شایعات ضد محمدعلی میرزا ولیعهد اظهار داشت:

«مغرضین و مفسدین و مستبدین و منافقین وجود اختلاف کلمه بین دولت و ملت را در میان مردم منتشر کرده‌اند، باید طوری کرد که این شبهات از انظار مردم رفع شود. دولت و ملت را یکی بدانند، مثلاً هنوز ولیعهد نیامده اظهار می‌دارند که ضد مجلس است و مجلس منافی با قانون دولت است و حال آنکه رقعه‌ای که به آقای سیدعبدالله نوشته بودند حاضر است که چه اندازه اظهار همدردی کرده‌اند.»

در حقیقت در چنین فراز مهمی از تاریخ ایران عده‌ای به جای هموار کردن جاده همبستگی و اتحاد و اتفاق به تخریب هر پل ارتباطی همت گماشتند. به جای تشویق محمدعلی میرزا ولیعهد و شاه آتی به گام برداشتن سوی ملت او را به ورطه مخالفت رهنمون شدند.
نکته مهم اینکه نماد علنی اولین مخالفت محمدعلی شاه با مجلس یعنی دعوت نکردن نمایندگان برای حضور در مراسم تاجگذاری، موضوعی که دستاویز مخالفین شد، ارتباطی با محمدعلی شاه نداشت. با رجوع به منابع آشکار است که برگزاری مراسم و تشریفات آن به عهده میرزا نصرالله خان مشیرالدوله بود، او بود که دعوتنامه‌ها را تهیه و توزیع کرد. بنابر این مسئولیت دعوت نکردن از نمایندگان مجلس برعهده مشیرالدوله بود و محمدعلی شاه در این ماجرا و پیش آمدن این سوء تفاهم نقشی نداشت

برچسب‌ها: شخصیت ها
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۰ساعت 22:30  توسط سيد مصطفي محمدزاده   |