![]() روستای مزرعه عرب جرقویه سفلی
گرد آورنده :علی دهقانی با اندکی تغییر توسط سید مصطفی محمدزاده مقدمه: روستای مزرعه عرب، روستایی بسیار قدیمی درمنطقه کویری جرقویه سفلی ،در 75 کیلو متری شرق اصفهان واقع شده است. این روستا ازشمال به منطقه رودشت (روستای جندان) وازجنوب بیابان وکوه وتپه ها وازشرق به منطقه جرقویه علیا (شهر حسن آباد )واز غرب به شهر نیک آباد منتهی می گردداین روستا درحدود 120خانوار و 500نفر جمعیت دارد از چاه های عمیق کشاورزی معروف این روستا می توان چاهای شهید رجایی (1و2)(چاه پایین و بالا)؛چاه گروه خدامی ( لاپرخ) ,کبوترآباد وصحرای عمومی روستا را نام برد که به علت گرم و خشک بودن هوای این روستا کشاورزان سخت کوش در این مزارع محصولات همچون گندم وجو؛پنبه ؛یونجه و..کشت می کنند کوه عباسی یکی از کوه های معروفی است که در 3کیلو متری این روستا قرار دارد ودر روز طبیعت میزبان گردشگران این خطه میباشد. قلعه قدیمی که در شرق روستا قرار دارد ومحل سکونت افراد در زمان گذشته بوده است قنات قدیمی روستا هم در وسط این قلعه جاری است که مردم در قدیم برای آشامیدن وشست و شو و سایر کارها از آن استفاده می کردند شغل بیشتر مردم آزاد(سبزی فروشی)است اما اقلیتی هم به شغل کشاورزی مشغول هستند مردم به زبان فارسی و لهجه شیرین ولایتی صحبت می کنند و همه دین اسلام و مذهب شیعه را پذیرفته اند ازشخصیت های روحانی می توان حضرت حجت اسلام والمسلمین محمود دهقانی ؛جواد دهقانی وحسین دهقانی نام برد
پیشینه تاریخی: انچه در زیر می اید از بزرگان روستا نقل شده است. گفته اند :در این سرزمین در چندین سال پیش شاید چهارصد سال قبل فقط چوپانی که ازاین محل عبور می کرده نیاز به آب برای خود وگوسفندان خود داشت.با مشقت های زیاد چاه یا قناتی حفر می کند.که به آب برسد .کارش نتیجه بخش می شود و آب زیادی پیدا می شود واین چوپان در این سرزمین به دامپروری و کشاورزی مشغول می شود البته ناگفته نماند که در قدیم به عشایر عرب می گفتند و هنوز هم در منطقه جرقویه سفلی به عشایر عرب می گویند.مثل عشایر شهرهای محمد آباد ونصر آباد جرقویه. دراثر گذشت زمان افراد دیگری هم که از این سرزمین پر آب و سرسبز عبور می کردند به این چوپان پیوستند و برای ادامه زندگی شروع به ساخت خانه کردند که در حدود سه الی چهار خانوار بوده اند که آثار و بقایای آن مشخص است. حتی درب سنگی آن تا چند سال قبل وجود داشت ازآنجایی که احداث خانه های ان ها در جای بلندی قرار داشت وساختمانهای آن به چهار الی پنج اتاق می رسید به قلعه کهنه معروف می باشد دراثر گذشت زمان مکان روستا به مکان مناسب تری منتقل می شود و ساخت و ساز ادامه می یابد.اگر با دقت در اثار و بقایای قدیمی روستا نظر افکنده شود هنوز آثار اتاق ها وجود دارد که در کنار آن کاروان سرایی هم ساخته شده است که ازاین کاروانسرا معلوم می شود از این محل مسافران زیادی عبور می کردند وبعضی از مسافران وقتی به این محل می رسیدند وآب وزمین کشاورزی این محل را می دیدند شیفته آن می شدند و این سرزمین را برای سکونت انتخاب می کردند تا اینکه از قول قدیمی ها که آنها هم از قول قدیمی تر هایشان شنیده اند جمعیت روستای مزرعه عرب به هشت خانوار می رسد در این هنگام شخص ثروتمندی به نام حاج عبدالوهاب که از شهر اصفهان از این روستا عبور می کرد وقتی سر سبزی صحرا را می بیند این سر زمین چشمش را می گیرد ومشخص نیست که این صحرا را خریداری می کند یا به زورمی کند وبا استفاده از نیروی انسانی روستا، شروع به حفر قنات می کندوچنان قنات را توسعه می دهد که آب قنات به سه اینچ می رسد البته به نقل از ریش سفیدان ،روستاهای دیگر با گاو از چاه آب می کشیدندکه به یک اینچ هم نمی رسید .واین خود امتیازی برای این روستا بود حاج عبد الوهاب وقتی روستا را توسعه می دهد کم کم جمعیت روستا افزایش می یابد که احتمالا به پانزده الی هجده خانوار می رسد وقتی حاج عبدالوهاب از دنیا می رود این روستا به پسرش که حاج عبداباقی نام داشت به ارث می رسد.پسر هم کار پدرش را ادامه می دهد.از آنجایی که روستا توسعه یافته بود شروع به حفر قنات دیگری می کند. در این زمان حاج عبد الباقی روستا را به صورت قلعه ای در می آورد چون در آن زمان دزد زیاد بوده قلعه را طوری ساخته است که شش برج دارد که شبها در آن نگهبانی می دادند ودیوارقلعه به پنج متر ودیوار برج ها به هشت متر می رسد بعد از مرگ حاج عبدالباقی صاحب این روستا حاج حسن غفوری می شود .مشخص نیست که آیا حاج حسن غفوری فرزند حاج عبد الباقی بوده یا ا ز او خریداری نموده است.این زمانی بوده است که رضا شاه به پادشاهی می رسد و زمان زور گویی شروع می شود در ان زمان به مالک زمین های کشاورزی روستا ارباب می گفتند.واربابان نیز مباشرانی داشتند که بیش از ارباب به مردم زور می گفتند: به طوری که به آنها دستور می دادند هر چه محصول برداشت می کنید ازان ارباب است فقط به شماجیره ای به صورت بخورونمیر تعلق می گیرد که مردم از آن زمان خاطره ی بسیار تلخی در ذهن دارند. وقتی مسئله کشف حجاب از طرف رضا شاه پهلوی اعلام می شود این قانون در روستای
بیست وپنج خانواری مزرعه عرب هم اجرا می شود وبه زنان ودختران دستور داده می شود که همه به صحرا بروند چادر های خود را از سر بردارند وبه طرف روستا بیایند تا مامور امنیتی گزارش ان را به مقامات بالا تر ارسال کندو از طرفی هم در این زمان قانون نظام وظیفه پیدا می شود اما چون مردم آن زمان با قانون آشنا نبودند از سربازی فرار می کردند. وشب ها از ترس ژاندارم ها در بیابان می خوابیدند.فرار از خدمت سربازی نیز تا اوایل انقلاب اسلامی ادامه داشت. پس از ان که محمد رضا شاه پهلوی به حکومت رسید مدرسه ای در این روستا احداث شد. که حدود شش دانش آموز داشت .در آن زمان جمعیت روستا به هشتاد نفر می رسید و معلم ها که همان سپاهی دانش های قدیم بودند خواندن و نوشتن را به دانش اموزان اموختند. اما چون مردم با علم آشنایی نداشتند مردم روستا استقبال چندانی نکردند. ولی سپاهی دانش ها با اصرار بچه ها را به مدرسه می بردندو در همان زمان بود که قانون تقسیم اراضی پیدا شد و به کشاورزان روستا زمین کشاورزی دادند و به آنها توصیه کردند خشخاش کشت کنند در ان زمان کسی دنبال مصرف مواد مخدر نبود فقط کاشت و برداشت می کردندومحصول را تحویل ماموران حکومتی می دادند کاشت خشخاش تا اوایل انقلاب اسلامی ادامه داشت فرهنگ و رسومات : از قرار معلوم از زمانی که روستا شکل گرفته است تاکنون عزاداری محرم وصفر وبرنامه های شب نوزدهم وبیست و یکم وبیست وسوم ماه مبارک رمضان در روستا وجود داشته است درکتاب قدیمی که در روستا وجود دارد با خط شکسته نوشته است ((ما با ده نار قند (ربع کیلو امروز ))ویک مثقال چای عزاداری ابا عبد الله الحسین (ع )رابر سر و پا کرده ایم و از آن روز تا کنون عزادار ی سید سالار شهیدان در روستای مزرعه عرب جرقویه بر گزار می شود و هر شب هم بعد از عزاداری شام به مردم می دادند احتمالا تا سی سال قبل درتمام شب های محرم وصفر عزاداری بوده و هر شب هم شام می دادند اما در سال های اخیر عزاداری دردهه اول محرم ودهه آخر صفر ودر شب های پنج شنبه این دو ماه بر گزار می شود نحوه عزاداری ایام محرم در روستا از محرم وقتی شروع می شد در روستا نخلی که هنوز موجود می باشد سیاه پوش می کردند در دهه اول،هرشب در جایگاهی که وجود داشت روی دوش می گذاشتند و می گرداندند .وقتی از قدیمی ها سوال می کنیم که نخل به چه منطور است اینگونه جواب می دهند: به منزله ی تابوت امام حسین (ع) است و بعضی ها هم جواب می دهند به عنوان کجاوه زینب(س) است چون وقتی آن را حرکت می دهند زنگ های قدیمی که به آن بسته است وبا ریتم خاصی حرکت می کند انگار یک کاروان شتر در حال حرکت می باشد مراسم ازدواج: قدیمی ها می گویند بدون اینکه دختر وپسر خبر داشته باشند از طرف پسر به خواستگاری دختر می رفتند وبعد مراسم عقد در منزل دختر برگزار می شد .در قدیم رسم بود که در جشن عقد فقط چای و نان و ماست می دادند. وبعد از دو سه ماهی که عقد بودند ارباب اتاقی را برای زوجین تعیین می کرد ومراسم جشن عروسی را بر گزار می کردند . مراسم به این صورت بود که اول داماد را به حمام عمومی روستا می بردند وبعد برای بردن جهیزیه،به خانه عروس می رفتند.وقتی مردم روستا جهیزیه را به خانه داماد می بردند داماد با دوستان خود در حمام بود. و بعد از چند ساعتی که داماد در حمام می ماند با ذکر صلوات ومدح علی(ع) که به آن چاووشی می گفتند داماد را از حمام به جایگاهی که از قبل تهیه شده بود می بردند وبعد زن ها عروس را به حمام می بردند و دوباره عروس را به خانه پدرش بر می گرداندند درجشن عروسی با تئاترهاو موسیقی های محلی مردم را شاد می کردند.و با یک شام خیلی مختصر مثل آبگوشت از مردم پذیرایی می کردند وقدیمی ترها می گویند شام آنها در شب عرو سی اشکنه یا کله جوش(نوعی غذا که با کشک درست می کنند) بود برای بردن عروس به خانه داماد زنها پشت سر مردها حرکت می کردند وبا چاووشی عروس را به خانه بخت می بردند.رسم بود دربین راه داماد که قبلا به حجله رفته بود .بیاید و به عروس و مردم (خوش آمدید )بگوید فردای آن شب اقوام عروس وداماد جمع می شدند و داماد رااز حجله بیرون می آوردند ودوباره با موسیقی سنتی که داشتند جشن بعد حجله می گرفتندوهر کس که می خواست هدیه ای برای عروس و داماد ببرد درشب سوم عروسی به خانه داماد می رفت و هدیه را تقدیم می کرد این رسم را شب سومی می نامیدند ولی اکنون تمام آن رسم ها از بین رفته است و رسومات عروسی تقریبا مثل شهر اصفهان انجام می گیرد . زبان و گویش مردم روستا: زبان مردم روستا فارسی وگویش آن ولایتی است .بیشتر مردمان شرق اصفهان به این گویش سخن می گویند . چند کلمه پر کاربرد در زبان ولایتی : اُو / o /آب بِشه besheh/برو بوره/ booreh/بیا چوندر/ Chondar/چغندر
شِلم/ shelam/شلغم بخواه/ Bakha/بخور هانینگه/ haningeh /بنشین یَره/ yareh /بلند شو سوندی/ soondy /هندوانه کیه/ kiyeh/خانه باره/ bareh/بیار دو قله/ doogholeh/گوشه تنیر/ TANIR /تنور برا / bera /برادر خُخ/ khokh / خواهر نون در بستمان/ noondarbasteman/پختن نان مچّد/ mached/مسجد کمزه/ comzeh / خربزه صفه / sopeh/ایوان سرا/ sera /حیاط تیغ/ tegh/روزگناه گِزر/ ge zar/زردک گوته/ gooteh/می خواهی چی/ chay/چای مطبخ / /matbakh اشپزخانه
هر روستایی در منطقه جرقویه معروفیتی دارد که به صورت شعر محلی گفته شده است میرزا عرب و نونا شون/ Mirza arab o noonashon /مزرعه عرب با نان هایشان حیدروا و توتاشون/ Haydar va o totashon /حیدر آباد با توت هایشان ینگو وا و گزراشون/ yang oova o gezara shon/نیک آباد با زردک هایشان پیکام و ژره هاشون/ paykam o jere ha shon/پیکان با تخت های گیوه شان حسین وا و اقاهاشون/ Haseinva o aghahashon /حسین آباد با آقاهایشان اُوخاران ومردانگی هاشان/ okharon o mardangiash on /آذرخواران با مردانگی هایشان مندوا و کمزه هاشون/ Mondouva o komzeh hash on/محمد آباد با خربزه هاشان گنج آباد و کنجو واشون/ Gan j abad o konjouva shon/گنج آباد با کنجد هایشان
برچسبها: جرقویه ای
+ نوشته شده در جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 22:30  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
|