|
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۸ساعت 12:17  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
داستان خانه دیو در اشکفت شاه چشمه
داستان خانه دیو در اشکفت شاه چشمه در 2 کیلومتری باختر روستای سیان ودر شمال گرکویه باختری ودر بالای کوهی به همین نام که در نزدیکی امامزاده شاه عبد المظفر جای دارد وهمه ساله به هنگام برگزاری آیین شصت وششم نوروز مردم در آنجا گرد می آیند مردم شمال گرکویه بر پایه افسانه های باستانی ،پیوسته به کودکان خود گوشزد می کنند که هیچگاه به ایت اشکفت نزدیک نشوند زیرا آنجا خانه دیو است واین جزو پندارهایی است که از روزگاران باستان در یا نیاکان بر جای مانده واندک اندک وسینه به سینه گفته شده تا به روزگار ما رسیده واین به پندا ری بر میگردد که هنگامی که نیاکان آریایی ما به سرزمین پهناور ایران زمین رسیدند در گوشه وکنار این سرزمین پهناور با مردمانی روبرو گردیدند که دارای چهر ه هایی با موی و ریش بلند واندامهایی درشت بودند که این ویژگیها برای کوچندگان آریایی شگفت آوربود واز اینرو این مردمان را دیو نامیدند استاد ذبیح الله صفا نیز می نویسد از آنجا که این مردمان به مزدا پرستی پای بند نبود ه اند وخدایان غیر ایرانی را می پرستیدند آریاها آنان را دیو سنا وسپس دیو گفته اند وشاید از همین روست که نیاکان ما نیز این اشکفت را خانه دیو دانسته اند نقل از کتاب گرکویه در گذر تاریخ نوشته علی شفیعی نیک آبادی
دیو یکی از واژه های کهن و قدمت آن به دوران آریاییان میرسد. دیوان گروهی از پروردگاران آریائی بودهاند. پس از جدائی ایرانیان از هندوان و ظهور زرتشت پروردگاران مشترک قدیم یعنی دیوها که مورد پرستش هندوان بودند، نزد ایرانیان گمراهکنندگان و شیاطین خوانده شدند. چنانکه در آئین مزدیسنا کلاً به مردم بدمنش هم اطلاق میشود. واژهٔ دیو در اوستا به صورت دَئوَ و در پهلوی دِو و در فارسی دیو گفته میشود. در زبان هند باستان دِوَ یا دَئوه به معنی فروغ و روشنائی و نام خداست. اشتقاق این واژه در میان اقوام آریائی نیز معنی خدا دارد چنانکه در یونانی زئوس و در لاتینی دَئوس در فرانسه دیاُ و در انگلیسی دِئیتی و در ایرلندی دیابکار میرود حکیم فردوسی نیز در شاهنامه می فرماید : تو مر دیو را مردم بد شناس کسی کو ندارد زیزدان سپاس برچسبها: جرقویه ای
+ نوشته شده در شنبه ۹ شهریور ۱۳۹۸ساعت 22:31  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
نظر به آتشکده و پرستشگاه بودن کرکویه می توان اصل آن را گرکویه یعنی کوی سرود دینی (آتشکده سرودهای دینی) گرفت. طبق لغت نامه دهخدا: کرکویه. [ ک َ ی َ] (اِخ ) کرکوی. شهری است از نواحی سیستان و مجوسان در آنجا آتشکدۀ بزرگی دارند. (از معجم البلدان). کرکوی: [ ک َ ] (اِخ ) (آتش ...) آتش کرکویه. آتشگاهی بوده است در سیستان و معبد جای گرشاسب که مردمان به امید برکات آنجا می شدند و دعا می کردند و مستجاب می شد. در نبرد میان کیخسرو و افراسیاب کیخسرو آنجا شد و پلاس پوشید و دعا کرد ایزد تعالی آنجا روشنایی فرا دید آورد و تاریکی که از جادوی افراسیاب پیدا آمده بود ناچیز گشت و افراسیاب بگریخت، پس کیخسرو در آنجا که معبد گرشاسب بود آتشگاهی بساخت و اکنون آتشگاهست. (از تاریخ سیستان صص 35 - 37). سرود آتشکدۀ کرکوی؛ این سرود از جمله اشعار شش هجایی اواخر دورۀ ساسانی و یا اوایل عهد اسلامی است که با توجه به یکی از روایات کهن حماسی بوجود آمده و باقی مانده است و چنانکه از ظاهر آن پیداست این سرود به لهجه ٔنسبتاً جدید دری، یعنی لهجۀ شرقی ایران است که مقارن ظهور اسلام معمول بوده و آن سرود این است: فرخته ۞ باذا روش خنیده گرشسب هوش ۞ همی برست از جوش انوش کن می انوش دوست بذا گوش ۞ به آفرین نهاده گوش همیشه نیکی کوش [ که ] دی گذشت و دوش شاها خدایگانا به آفرین شاهی. (تاریخ ادبیات در ایران ذبیح اﷲ صفا ج 1 ص 130). /////////////////////////// افروخته بادا روشنائی تابنده بادا هوش گرشاسب از جوش رسته است نوش کن می را، نوش یار در آغوش گیر به نیکی و آفرین گوش بدار تا ميتوانی نيکی کن که پلشتی ها نابود شدنی اند.
از جناب مفرد برچسبها: جرقویه ای
+ نوشته شده در سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸ساعت 21:57  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
💢ظرفیت دانشگاه آزاد اسلامی ایران در سومین مگاپروژه اقتصادی چین برچسبها: جرقویه ای
+ نوشته شده در یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸ساعت 21:21  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
۱۳۲۶/۱۲/۱۱ برچسبها: جرقویه ای
+ نوشته شده در یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸ساعت 21:3  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
ساخت گریس نسوز صنعتی : پس از پایان ساخت صابون گریس نسوز صنعتی، مواد به داخل دستگاه پخت گریس بنام «کتل» انتقال یافته و سپس روغن به آن افزوده می شود. این دستگاه مشابه اتوکلاو عمل می کند با این تفاوت که تحت فشار قرار نمی گیرد. در زمان پخت، صابون در داخل روغن به صورت کریستال های ریز درآمده و مخلوطی به حالت ژلاتینی به وجود می آورد. رشد کریستال ها در روغن گریس نسوز صنعتی از عمده و حساس ترین مراحل پخت گریس نسوز صنعتی است. اگر از مواد اولیه به ویژه روغن پایه نامرغوب استفاده شود، ساختار کریستال های گریس نسوز صنعتی به وجود آمده ضعیف شده و در زمان کارکرد در شرایط عادی و یا سخت، صابون از روغن جدا و گریس خاصیت روانکاری را از دست خواهد داد. کریستال ها: نوع و اندازه کریستال ها عمده ترین عامل ساختار گریس نسوز صنعتی است. به طور کلی آنها به سه گروه الیاف بلند، متوسط و کوتاه طبقه بندی می شوند. ضخامت این رشته ها از 100 تا 012/0 میکرون متفاوت است. هر چه نسبت طول رشته ها به قطر آنها بیشتر باشد گریس از قوام بهتری برخوردار خواهد بود. گرید: گریس از نظر طبقه بندی به9 گروه تقسیم شده است. گرید: گریس نسوز صنعتی از نظر طبقه بندی به9 گروه تقسیم شده است. در هر طبقه حدفاصل کوچک ترین تا بزرگترین مقدار، 30 و بین هر گروه15 واحد فاصله وجود دارد . حداقل این مقدار،85 و حداکثر آن475 است. برای تعیین گرید گریس آن را به دمای25 درجه سانتی گراد می رسانند. سپس دستگاه نفوذ پذیری را که دارای مخروط استانداردی است، از ارتفاع معین با استفاده از نیروی طبیعی ثقل بر روی سطح گریس گرم شده می اندازند. آنگاه مقدار نفوذ این مخروط را در داخل گریس اندازه گیری کرده و آن را به عنوان شاخص در نظر می گیرند. اعداد جدول زیر میزان نفوذ مخروط در داخل گریس را به دهم میلیمتر نشان می دهد . هر قدر نفوذ این مخروط در داخل گریس بیشتر باشد نشانگر نرمی بیشتر گریس و اعداد کوچکتر نشان دهنده ساختار سفت گریس نسوز صنعتی است. به طور مثال گرید 6 (حد115-85) جامد و به صورت بلوک و گرید سه صفر(حد475-445) به شکل مایع و روان است. این آزمایش طبق استاندارد (ASTM D217) در دو مرحله و به منظور مشخص کردن قوام گریس انجام می گیرد. در مرحله اول گریس به صورت «کارنکرد» (بدون هیچ گونه کار فیزیکی) و در مرحله دوم به صورت «کارکرد» (با انجام کار فیزیکی) با روش اشاره شده آزمایش می شود. در مرحله دوم گریس را وارد دستگاهی می کنند که صفحه مشبک استانداردی در داخل آن ارتفاعی معین در حدود 60 بار به صورت رفت و برگشت حرکت می کند. چون محفظه گریس بسته است درنتیجه صفحه مشبک از درون حفره های داخل صفحه عبور می کند و این عامل، باعث گسستگی رشته های صابونی (کریستال ها) خواهد شد. عدد حاصل از این آزمایش را عدد کارکرد می نامند و مبنای استاندارد تعیین گرید گریس نسوز صنعتی است. گریس های خوب برگشت پذیرند یعنی رشته های گسسته شده دوباره ترمیم می شوند. این خاصیت گریس نسوز صنعتی را خاصیت برگشت پذیری می نامند.
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۸ساعت 16:0  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
نام دیوان مازنی (طبق کتاب زند وهومن یسن، آشوریان) به صورت ما-ذانی به معنی شخص محترم و با تربیت و بسیار دانا است. خود معنی دیو (بر گرفته از دیپی سومری) در زبانهای سامی به معنی مردم صاحب دیوان و کتابت است: महाजनः m. mahAjanaH gentleman اطلاق نام مازندران (محل آمدن دیوان مازنی) به این سرزمین مربوط به لشکرکشی آشوریان به شهر آمل مازندران است که به رهبری رئیس رئیسان آشوری شانابوشو در آغاز حکومت آشوربانیپال به منظور تسلیم فرمانروای مادی خشثریتی (کیکاوس) صورت گرفت که از پیش اسرحدون از شهر کارکاشی (کاشان) گریخته و به شهر آمل رفته و دور آن حصار مادی کشیده بود. لشکریان آشوری در اینجا از آترادات پیشوای آماردان (گرشاسب، رستم، آذربرزین هفتخوان مازندران) شکست خوردند و ماد مستقل شد. در شاهنامۀ فردوسی نوشتن آموختن ایرانیان از دیوان توسط تهمورث چنین یاد شده است: کی نامور دادشان زینهار / بدان تا نهانی کنند آشکار چو آزاد گشتند از بند او / بجستند به ناچار پیوند او نبشتن به خسرو بیاموختند / دلش را به دانش برافروختند نبشتن یکی نه که نزدیکِ سی /چه رومی چه تازی و چه پارسی چه هندی چه چینی و چه پهلوی / نگاریدن آن کجا بشنوی بنا به آرتور کریستن سن خود تهمورث یا تخمو-اوروپه (پهلوان اروپا= سرزمین ارابه) با آرپوکسائیس (پادشاه سرزمین ارابه) در اساطیر اسکیتی مطابقت دارد که پادشاه تراسپیان (اسب پرورها، روسها) و کاتیاریان (دارندگان شمشیر، مجارها) در شمال دریای سیاه مطابقت دارد. می دانیم در اساطیر یونانی هم آموزش خط با الهۀ اُروپا و نزد ژرمنها با اودن (خدای بزرگ ژرمنها) پیوند دارد.
+ نوشته شده در سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸ساعت 22:28  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
رضا سالار البته استاد گرامی! پژوهشهای پرفسور جهانشاه درخشانی در کتاب، ایران و قفقاز، بسیار جالب است. طبق پژوهش های ایشان بر میآید که در حماسه گیلگمش، اِرانو(در زبان اکدی)، ایلیانوم (در زبان سومری)، به معنای «درخت زندگانی» آمده و منظور مناطق جنگلی فلات ایران بوده است. (Iran and the Caucasus) جواد مفرد این نظر قابل تأمل است چون نام کوتیان شمال غرب ایران در سنسکریت به معنی درخت است ولی در زبانهای ایرانی به معنی سگ. اگر معنی درخت را برای نام کوتی اصیل بدانیم و تصویر آن ایزد درختی مکشوفه از لرستان را متعلق به خدا-نیای قبیله ای کوتیان، نام اِرانو را می توان با کوتیان ربط داد. این نام به صورت اَرانیا در سنسکریت به معنی جنگل است. نام حلبچه (شهر زور) در سرزمین کوتیان را نیز می توان در اکدی به معنی سرزمین جنگلی گرفت. جالب است که در اوستا حلبچه (شهر زور) محل درگیری کیاخسار (کیخسرو) با پادشاه آشور ساراک (ائوروَ سارَ) جنگل سفید خوانده شده است. گیل گمش برای کسب درخت جاودانگی از کوه مَشو دارای میوه های زرین (کوه میشو مرند دارای زرد آلوهای معروف) عبور کرده و به دریای مصب رودخانه ها (مازندران) می رسد. نام شهرزور را شهر جنگلی (شهر رزور)، شهر جنگل سفید یا شهر جنگل سیاه و شهر منطقه گود معنی کرده اند. در اوستا در رابطه جنگ هئوسرو (کیخسرو، به تصور من همان کیاخسار/هوخشتره) و ائوروَ سار (به تصور من همان ساراک پادشاه آشور) از جنگل سفید (سپید رزور) اسم برده شده است که لابد در مرز ماد و آشور بوده است. وجود دخمه کیاخسار در درۀ شهرزور نیز این مطلب را تأیید می کند که از جنگل سفید همان منطقه شهرزور مراد شده است. بر این اساس نام شهرزور در نزد مغان به صورت شَری رزورَ (جنگل درخشان) درک میشده است. نام کنونی شهرزور یعنی حلبچه را میشود از ریشه اکدی "هالبو= جنگل" + جا (معادل شی- رزور) به معنی محل جنگلی یا از ریشه کُردی هه لبه جه (جای درخشان و فروزان) گرفت. در اوستا در این سمت از سرزمینی به نام خشتروسوک (منطقه روشن و درخشان) اسم برده شده است که با همان جنگل سفید اوستا مطابقت دارد؛ چه مطابق هرتسفلد نام شهرزور (به شکل سو رزور) به معنی جنگل درخشان همان منطقه جنگل سفید اوستاست. نام باستانی تر منطقه یعنی خارشی نیز به صورت خارسانو در بین النهرین باستان به معنی جنگل بوده است. در اوستا کیخسرو در جنگل آریائیان (منظور حلوان، از ریشۀ اکدی هَلبو= جنگل) و مخاصمش ائوروَ-سارَ (ساراک) در جنگل سفید (حَلَبچه، از کلمۀ آرامی حَلَب= سفید، شهر زور) مقابل هم نیاز به ایزد هوا (وایو، انلیل) می آورند که در جنگ مقابل یکدیگر پیروز گردند. جالب است واژۀ اِرِنو در اکدی به معنی سرو آزاد یعنی درخت مقدس پارسها است: erēnu (1) EREN : cedar
+ نوشته شده در سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸ساعت 22:25  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
وجه اشتقاق واژه های آفتاب، دو گلو، گوساله، چراغ، بیمار، مروارید، ابریشم، ارمغان، پل دختر، عنبر نسارا
معنی و وجه اشتقاق واژۀ آفتاب اَپَ در سانسکریت و اوستایی پیشوندی به معنی دور و پایین است. بنابراین آفتاب یعنی آنچه از دور به پایین می تابد و گرما می دهد. آفتابه (بیرون تاب دهندۀ آب) ربطی بدان ندارد. لغت نامۀ دهخدا جزء آف را به معنی خور (خورشید) و فرهنگ معین آن را به معنی آب گرفته است. نظر دکتر معین از منطق به دور است ولی نظر دهخدا هم بیشتر شبیه یک حدس است چه آف بدین صورت جایی صریحاً به معنی خور (خورشید) نیامده است. تنها اوف در تداول فرهنگ کودکان به معنی بسیار سوزاننده بکار رفته است. به نظر نمی رسد ریشۀ این کلمه با واژۀهندوایرانی آگ (آتش) یکی باشد که در نام سرزمین آگوان (جایگاه آتش) یا همان اران (جایگاه "آر= آتش") یا آلوانی (آلوو+ وان= جایگاه آتش) دیده میشود. چون علی القاعده تبدیل "و" به "گ" می افتد نه "گ" به "و". ریشۀ ایرانی واژۀ دوگلو/دوقلو ریشۀ اوستایی واژۀ دوگلو/دوقلو واژه های گولی بلوچی و گلو در کُردی و گیله در آذری به معنی حبه و خوشه و سیاهی مرکز چشم است: دو گیله (دو حبه) و سه گیله (سه حبه). لذا دو گلو میشود دو دانه و دو حبه. کَلَ در سنسکریت به معنی نطفه و اتم و دانه است با گلو کُردی (قلو، گیله) و کل مازندرانی به معنی دانه مرتبط می نماید. در هیچ لهجه ترکی واژۀ دوقلو یافت نمیشود. ترکی دوقلو، اِکیز است (دو گانه، دو دانه). به سبب عدم مراجعه به لهجه های محلی ایرانی در انتساب آن به زبان ترکی دچار سهو شده اند. لو در ترکی علامت نسبت و مالکیت است. دوغو در ترکیه به معنی محل زایش خورشید (شرق) به کار میرود، بنابراین دوغولو در زبان ترکی یعنی شرقی یا منسوب به زایش، نه دوقلو/دوگلو.گلو/قلو در دوقلو/دوگلو بر گرفته از واژۀ اوستایی گَرِوَ (تخمۀ بچه در زهدان) است (علی القاعده تبدیل "ر" به "ل" اتفاق افتاده است). گَرِوَ در فرهنگ واژه های احسان بهرامی صفحه 469 بدین معنی آمده است: "تخمۀ بچه در زهدان". کلمات گلوله و گروهه (هر چیز گرد) هم از این ریشه به نظر می رسند. ریشه فارسی واژۀ گوساله علامت پسوند ه در گوساله را در فارسی می توان علامت تصغیر به جای اَک پهلوی گرفت. بنابراین ساله در گوساله یعنی خرد سال و گوساله یعنی گاو خرد سال. ریشۀ واژۀ چراغ نظر به کلمۀ چیثره (روشنی) در اوستا و چیتره در سنسکریت (به معنی روشنی) معلوم میشود واژۀ چراغ در اصل چیهراگ (روشنی دهنده) بوده است. चित्र adj. chitra bright وجه اشتقاق واژۀ ویمار پهلوی (بیمار) با توجه به واژه های اوستایی وی (افتادن) و مَر (آرزومندانه در خواست کمک کردن)، جزء مار در کلمه بیمار به معنی نیاز به یاری است، لذا وی-مار یعنی افتاده به وضعیت نیاز به یاری. اتیمولوژی مُروارید مُروارید می تواند تلخیص مَرِگ-واریتَ باشد یعنی درخشندۀ پوشیده و مخفی. بر این اساس مَرِگ-ان (مرجان) و مرگواریت (مروارید) به معنی درخشنده و درخشنده پوشیده هر دو از یک ریشه ایرانی گرفته شده اند : वारित adj. vArita hidden, वारित adj. vArita concealed, वारित adj. vArita covered. اتیمولوژی ابریشم به ظاهر ابریشم (ابریشوم) می تواند به معنی رشتۀ درخشان (ابهه- رشمی) باشد: आभा f. AbhA splendor, रश्मि m. rashmi string ولی آلترناتیو ائیبی (دراز، بلند)- ریشوم (تار موی درخشان) یعنی یعنی تار موی درخشان دراز منطقی تر است. उमा f. umA splendour اتیمولوژی واژهٔ ارمغان اَرمغان از کلمه پهلوی اِرمه-گان به معنی هدیۀ دوست صمیمی و هدیۀ میهمان گرفته شده است. به لغت اوستایی و سنسکریت هم اَریَمیه-غان (ایرمه-غان) معنی بسیار قابل توجه هدیۀ بسیار دوستانه به رسم میهمانی را می دهد. معنی پل دختر نام پل های تاقداری که به پل دختر معروف هستند در اساس از تحریف و ساده کردن واژۀ نام پُل تاقدار (تاودار/تاب دار) ساخته شده اند. خود واژۀ دختر را در سنسکریت می توان به معنی شیر دهنده (دارای شیر) گرفت: दुग्ध n. dugdha(-ra): (to give) milk دوشیزه فارسی را هم در رابطه آن می توان به همین معنی دارندۀ شیردهی گرفت: ईश adj. iza owning در مقابل آن، پسر (payas-ar= برخوردار از نطفه) یا همان پوت-رَ سنسکریت مترادف با واژۀ هندواروپایی سون به معنی دارای تخمه و نطفۀ رشد و بقای نسل است. اتیمولوژی محتمل عنبرنسارا اتیمولوژی محتمل عنبرنسارا (پشکل الاغ) که برای آن خاصیت دارویی و پاک کنندگی و زدایندگی قائل بوده اند: اَن-بَر (محصول اَن) نیژ-آره (پاک کننده). نیژ (زدودن و پاک کردن. ص817 فرهنگ واژه های اوستای احسان بهرامی) برای واژۀ به ظاهر عامیانۀ فارسی اَن، ریشۀ سنسکریتی روشنی وجود دارد: हान adj. hAna gone or departed, हान n. hAna giving up, हान n. hAna relinquishing. سومت بختیاری و تَزّک آذری که به عنبرنسارا گفته میشوند به ترتیب به معنی همراه دارندۀ سودمندی و پاکیزه گرداننده هستند. معنی مُو، انگور و خرما و رَز موو/مَو در سنسکریت به معنی مجتمع و خوشه ای است. لابد انگور و خرما (مُو پارسی میانه) به خاطر خوشه ای بودن بدان نامیده شده اند. خود واژۀ انگور هم به صورت انگوره در سنسکریت به معنی خوشه ای است. کلمه سنسکریتی گرامه هم که شباهتی به خرما و خرمن دارد به معنی انبوه و خوشه ای است. رَز در معنی انگور در اوستایی به معنی پیراستن (هرس کردنی) است. اتیمولوژی واژه های افسار و افسر نظر به کلمۀ پهلوی پتی سَر (وسیلۀ فرمانبری سر) که به افسار گفته می شده است، خود افسار مرکب از کلمات اوستایی اَپ (چیره شدن و بدست آوردن) و سر بوده است یعنی وسیلۀ کنترل سَرِ مَرکب. استاد پور داود واژۀ افسر را بر گرفته از اَئیپی/ائیبی (روی)-سَر اوستایی دانسته است، یعنی چیزی که بر روی سر گذارند. معنی واژۀ کُلاه واژۀ کُلاه (کلاف پهلوی) به صور گولا و گولاکَ در سنسکریت به معنی گرد و کروی می باشد: गोल m. gola sphere, globe, circle, गोलक m. golaka sphere, ball or globe. در این رابطه واژۀ فارسی کَلاف (کلاو، کلاب) صورتی از واژۀ سنسکریتی کَلاپه (مجموعه، انبوهه) به نظر می رسد: कलाप m. kalApa collection اتیمولوژی کفتار کفتار (هفتار هرمزگانی) می تواند به معنی جانور درندۀ لاشه رها شده (هاپیته-درَ) باشد: हापित adj. hApita caused to be left or abandoned خود واژۀ کَفتار به صورت فارسی کَفت-ار و هیئت اوستایی کَرپ-دَر به ترتیب معنی شکافنده و درندۀ پیکر و جسد معنی می دهد.
+ نوشته شده در سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸ساعت 22:16  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
نظر به واژۀ لاتینی مونه (میمون) نام میمون معرّب از مه-مونه در لاتین به معنی میمون من گرفته شده است. در وجه اشتقاق عامیانۀ خود مونه، آن را به معنی بانوی من گرفته اند. خود واژۀ مونه در زبان لاتین به معانی مال من و دارای گردن پر مو است. احتمالاً این نام مه -مونه (میمون من) از زبان بوزینه بازان دوره گرد رومی به اعراب رسیده است که خود بدین صورت در زبان عرب معنی مبارک را می داده است. نام پهلوی کپی متعلق به میمون در سنسکریت به معنی قهوه ای است. نام فارسی بوزینه با توجه به واژۀ بوزه (تنۀ درخت) به معنی زندگی کننده در تنۀ درختان بوده است.
+ نوشته شده در سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸ساعت 22:14  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
توسعه اقتصادی ویرایش دوازدهم نوشته تودارو، اسمیت Economic Development 12th edition by Todaro, Smith
نویسنده: تودارو (Todaro)، اسمیت (Smith) ISBN: 9780133406788
+ نوشته شده در سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸ساعت 17:15  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
کبوترخانه اژیه
اژیه یکی از شهرهای حاشیه زایندهرود و در 75 کیلومتری جنوب شرقی شهر اصفهان است یکی از ویژگیهای بارز این شهر وجود برجهای کبوتر در حاشیه زایندهرود است که قدمت بعضی از آنها به چند صدسال میرسد. برجهای کبوتر خانهها سازههایی با ارتفاع بین 7 تا 15 متر ساختهشده که نشان از تفکر کشاورزی سنتی دوران خود دارد آنچنان که عموماً این سازه در کنار زمینهای کشاورزی ساختهشده تا از فضولات کبوتران در کشاورزی استفاده شود.
+ نوشته شده در سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸ساعت 11:45  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
قلعه قورتان
قورتان روستایی در بخش بنرود و در 40 کیلومتری باتلاق گاوخونی قرارداد از زیبایی این روستا که در حاشیه زایندهرود شکلگرفته شکل گیری آن در داخل قلعه بوده است بهطوریکه امروز و با افزایش جمعیت از دو بخش داخل ارگ و خارج قلعه تشکیلشده و به همین دلیل از معدود قلعههایی است که هنوز در آن سکونت وجود دارد؛ این روستا تنها قلعه خشتی و گلی مسکونی در ایران است.
+ نوشته شده در سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸ساعت 11:44  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
تپههای شنی ورزنه
ورزنه شهری در 117 کیلومتری شرق اصفهان که در جنوب غربی تالاب گاوخونی قرار دارد در فاصله کمی از شهر ورزنه تپههای نسبتاً بلند شنی قرار داردند که به دلیل وزش بادهای موسمی در این منطقه مدام در حال تغییر شکل هستند. به دلیل ارتفاع زیاد تپههای ماسهای در این کویر، شن سواری یکی از هیجانانگیزترین تفریحات کویر است، رصد ستارگان در شبهای کویر یکی دیگر از جذابیتهای این کویر زیبا و دیدنی است.
+ نوشته شده در سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸ساعت 11:17  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
هتل کاروانسرای کوهپایه
بنایی زیبا و درخور باقیمانده از دوران صفویه گل سرسبد شهر کوهپایه که در 70 کیلومتری شرق اصفهان واقعشده است بنایی که پس از مرمت و با حفظ بافت سنتی و معماری قابلتحسین خود به هتل کاروانسرا تبدیلشده و سالهاست پذیرای مهمانان و گردشگران داخلی و خارجی است.
+ نوشته شده در سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸ساعت 11:16  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
چشمه آب گرم ورتون در روستای ورتون از توابع بخش کوهپایه در فاصله 65 کیلومتری شهر اصفهان قرار دارد؛ در دوران صفویه به دستور شاهعباس حمامها و حوضخانههایی با معماری ان دوران در اطراف چشمه بنا شد که تنها حوضخانه مراد تنها بخش باقیمانده از آن دوران است. آب این چشمه آبگرم معدنی سرشار از آهن و سدیم است که گفته میشود برای درمان دردهای روماتیسمی و عصبی و عضلانی مفید است.
+ نوشته شده در سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸ساعت 11:16  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
بیش از ۲۰ ترانه از آوای خوش نیراعظم رومی با ارکستر منصوری به جا مانده و او در بیشتر دستگاههای موسیقی سنتی تصنیف و آواز خوانده است. با اینکه اطلاعات چندانی از این خواننده قدیمی در دست نیست اما یک عکس از او روی یکی از صفحههای گرامافون شرکت هیز مسترس وُیس باقی مانده است. نیراعظم رومی میان سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۵ یعنی سالهایی که چهار شرکت ضبط صفحه گرامافون اروپا برای ضبط موسیقی به تهران آمده بودند، هنر خود را نشان داده است اما پس از آن دیگر هیچ آگاهی از او و کارش در دست نیست. ترانهای که در لینک بالا میشنوید در دستگاه دشتی و از ساختههای علی اکبرخان شهنازی است که نیراعظم رومی با ارکستر منصوری اجرا کرده است.
+ نوشته شده در شنبه ۲ شهریور ۱۳۹۸ساعت 17:4  توسط سيد مصطفي محمدزاده
|
|