نگاهی به زندگی و پیکار علامه سید عارف حسین حسینی
پاراچنار، شهری است در پاکستان که نزدیک به نیمی از جمعیت آن را شیعیان تشکیل داده‌اند؛ شهری که در ماه‌های گذشته، شاهد یکی از خونبارترین حوادث تاریخ این کشور پرآشوب بوده است. محاصره‌ای سنگین و کشتار بی‌حرمانه وهابیانی که جز به خون شیعه، نمی‌اندیشیدند.

در مناطق شیعه‌نشین جهان، همواره بوده‌اند مرد یا مردانی که با بذل جان و با تمام توان خویش، برای ادای تکلیف الهی و انسانی خویش، ایستاده‌اند، و پاراچنار، از جمله این مناطق است.
در1366هجری، در این منطقه، پسری به دنیا آمد که بعدها فریادگر جهاد و آزادی‌خواهی هم‌میهنانش شد: سیدعارف حسین حسینی. خروش روحی سیدعارف، او را پس از سال‌ها تحصیل در کنار پدر، به پای درس‌های امام‌خمینی(ره) کشاند؛ درس‌هایی که علاوه بر فقه و اصول، «اصول مجاهدت» و «عرفان انقلابی» را نیز در بر داشت.
در این سال‌ها و در سال‌های حضورش در ایران و قم، در درس‌های شهید مطهری، شهید مدنی، آیت‌الله مکارم شیرازی و آیت‌الله وحید خراسانی شرکت جست و در سال1398هجری، برای انجام رسالتی بزرگ، به پاکستان بازگشت.
آتشفشان انقلاب اسلامی، شعله‌ور شده بود. جهان اسلام و به ویژه شیعیان، به شدّت تحت تأثیر دو عامل انقلاب اسلامی و رهبری امام‌خمینی قرار داشتند. دشمنان اسلام که از رشد الگوی انقلابی ایران و به طور مشخص از صدور انقلاب به جهان اسلام هراسناک بودند، در پاکستان هم شیعیان را تحت فشار قرار داده بودند. 25درصد مسلمانان پاکستان، شیعه هستند و بزرگ‌ترین اقلیت این کشور به شمار می‌آیند. محمدعلی جناح، بنیان‌گذار پاکستان نیز شیعه بوده است.
شیعیان، در انجام مراسم‌های مذهبی خود، دچار مشکل شده بودند. مجبور به اجرای برخی قوانین اقتصادی متعارض با مبانی فقه و حقوق شیعی بودند و در برخی مسائل مربوط به هویت مذهبی خود، به رسمیت شناخته نمی‌شدند. این مسائل، باعث شده بود تا مقاومت و حرکت بی‌سابقه‌ای در میان شیعیان پاکستان شکل بگیرد. از نمودهای این مقاومت مذهبی در برابر حکومت، تظاهرات‌هایی بود که به شهادت تعدادی از شیعیان انجامید. سرانجام در سال1400، حکومت از سیاست خود درباره شیعیان عدول کرد و مقداری از برخوردهای خود کاست.
در 24 فروردین 1358، بزرگان شیعه در پاکستان، در نشستی در شهر «بهکر» که دو روز به طول انجامید، سازمان «نهضت اجرای فقه جعفری» را راه‌اندازی کردند. عارف حسینی، به شورای عالی این سازمان پیوست و در صف اول مبارزه مشارکت داشت. علامه «مفتی جعفرحسین» به عنوان اولین رهبر آن برگزیده شد. در شهریور1362، مفتی جعفرحسین فوت می‌کند و به اتفاق آراء شورای عالی نهضت، علامه سید عارف حسین حسینی را به رهبری شیعیان و ریاست نهضت برمی‌گزیند. امام‌خمینی(ره) هم با استقبال از این انتخاب، رسماً ایشان را به عنوان نماینده خود در پاکستان معرفی می‌کند.
او سازماندهی نهضت را از نو آغاز کرد. فعالیت‌هایش را در سطح کشور گسترش داد و در پانزدهم تیرماه1366 در یک اجتماع بزرگ، این سازمان را به عنوان یک حزب سیاسی معرفی کرد و بدین‌صورت، بر فرضیه جدایی دین از سیاست، خط بطلان کشید.
از حقوق پایمال شده شیعیان پاکستان، به صراحت و شجاعت دفاع می‌کرد و در عین‌ حال، همیشه منادی وحدت اسلامی و تقریب میان مذاهب بود. برای روز قدس، اهمیت بسیاری قائل بود. پیام‌های او درباره روز قدس و سایر مسائل و مشکلات مسلمانان، گویای این حقیقت است.
خدمات ارزنده سید عارف حسین، حق‌طلبان پاکستان را به یاد زندگی پربار او و درس‌هایی که از وی آموختند می‌اندازد. تأسیس مدارس «دارالمعارف الإسلامیه» و «جامعه اهل‌بیت(ع)- انوارالمدارس»، تأسیس درمانگاه‌هایی در پاراچنار و کراچی برای درمان افراد مستمند و بی‌بضاعت، ساخت حسینیه‌هایی در «سقرسام» و «مؤمن‌آبد بنگش» و بنای سیزده مسجد در «کچی»، «شرسام»، «شبلان» و... از جمله ی این خدمات است.
در سال1358 در پی حوادث خونین پاراچنار و طرفداری حکومت پاکستان از قاتلان و متجاوزان، عارف‌حسین این سکوت را در هم شکست و عید فطر آن سال را «روز سیاه» نامید. به دستور وی، بازار و مغازه‌ها تعطیل شد و مردم، یک‌صدا، انزجار خود را از وضع حاکم ابراز داشتند. در نتیجه ی این اعتراضات، حکومت، سیدعارف را دستگیر کرد. پس از انتشار خبر دستگیری عارف‌حسین، مردم با سردادن شعارهای «یا حجت‌بن‌الحسن، العجل، العجل» و «کلّ ارض کربلا، کلّ یوم عاشورا» به سوی زندان روانه شدند. این اعتراض، 22روز ادامه داشت، در این مدّت، 416تن از معترضان داوطلبانه به زندان رفتند تا در محضر عارف‌حسین، دانش‌اندوزی کنند. هنگامی‌که رژیم با آزادی آنان موافقت کرد، عارف‌حسین گفت: «من در زندان، برای زندانیان، سلسله درس‌هایی را شروع کرده‌ام که فعلاً ناتمام است و تا وقتی‌که این درس‌ها به پایان نرسد، از زندان بیرون نخواهم رفت!»
سیدعارف، آگاهی از تحولات زمان را لازم می‌دانست. زنان را توصیه می‌کرد که از زنِ پس از انقلاب در ایران الگو بگیرید که فرهنگ و معیارهای مادی غرب را کنار زده، به ملاک‌های اسلامی روی آورده است. آغوش مادران را اولین تربیت‌گاه انسان می‌دانست که این آغوش، باید به قدری مطابق با معیارهای اسلامی باشد که پرورش‌یافتگان در آن، سربازان حقیقی اسلام باشند.
او همواره خطر صهیونیسم را فریاد می‌کرد: «امروز اسرائیل غاصب، فلسطینی‌های مظلوم را قتل‌عام می‌کند؛ ولی حاکمان- به اصطلاح- مسلمان کشورهای اسلامی، به دوستی پشتیبان اسراییل، یعنی آمریکا، افتخار می‌کنند. بهترین مکان برای اعلام تنفر و انزجار از مشرکین، مکه و مدینه است. جهاد در مقابل طاغوت، فریضه دینی ماست که برای انجام آنها، همیشه آماده‌ایم. استعمار بداند که فرد فرد شیعیان، از نیات آنها کاملاً آگاه‌اند و هر قدر بخواهند در پشت پرده بمانند، از دید ما نمی‌توانند مخفی باشند.»
شامگاه سیزدهم مرداد1367، عارف‌حسین از پاراچنار به پیشاور آمد تا صبح روز چهاردهم، در یک مصاحبه مطبوعاتی در لاهور شرکت کند و پس از آن، در سخنرانی در اجتماع بزرگ مردم، موضوع مهمی را اعلام کند. اعضای نهضت اجرای فقه جعفری در لاهور، مقدمات استقبال رهبرشان را تدارک می‌دیدند و در انتظار دیدارش بودند.
چهاردهم مرداد، با طلوع ستاره صبح، سیدعارف حسین، پس از اقامه نماز صبح، عازم طبقه دوم مدرسه علمیه «جامعه معارف‌الإسلامیه» بود که گلوله‌ای سربین، سینه‌اش را شکافت. طبق گزارش پزشکی قانونی، گلوله اصابت شده، آلوده به سم بوده است.
توگویی شهادت، تنها سرنوشت «مقلدان خمینی» نیست؛ بلکه مجتهدان ره‌ یافته نیز با آن هم‌آغوش‌اند.
«روزی که به پاکستان رسیدیم، سید عجیب دلشاد بود، یک روز به کنار مزار عارف حسینی رفتیم. آقامرتضی نشست کنار مزار، و برای ساعتی گریه کرد. معاون شهید عارف حسینی آنجا بود. با چشمانی شگفت‌زده به او نگریست! باتعجب پرسید: «شما قبلاً ایشان را دیده بودید؟» سیدمرتضی، اشک‌هایش را پاک کرد و از کنار مزار برخاست و گفت: «نه، من قبلاً ایشان را ندیده بودم.» مرتضی تمام شهدا را می‌شناخت. خون همه آنها در رگ‌های او می‌جوشید. چهره هر شهیدی را که می‌دید، می‌گفت: «فکر کنم روزی من او را دیده‌ام، اما همه آنان را مرتضی به چشم یقین دیده بود. شب‌های سید، شب‌های نجوا با شهیدان بود.»(از کتاب همسفر خورشید)
«... گرچه این حادثه بزرگ، قلوب مسلمانان و خصوصاً روحانیت متعهد اسلام را جریحه‌دار نمود، ولی مسئله‌ای دور از انتظار ما و ملّت‌های مظلوم جهان و خصوصاً ملّت بزرگوار پاکستان که خود طعم تلخ استعمار را چشیده است و با مبارزه و جهاد و شهادت، استقلال خویش را بدست آورده است، نبود. درد آشنایان جوامع اسلامی، هم آنان که با محرومان و پابرهنگان، میثاق خون بسته‌اند، باید توجه کنند که در آغاز راه مبارزه‌اند و برای شکست سدهای استعمار و استثمار و رسیدن به اسلام ناب محمدی، راه طولانی در پیش دارند و برای امثال علامه عارف حسین حسینی، بشارتی بالاتر از این نبوده است که از محراب عبادت حق، عروج خونین (ارجعی الی ربک) خویش را نظاره کند و جرعه وصل یار، از شهد شهادت بیاشامد و شاهد وصول هزاران تشنه عدالت به سرچشمه نور گردد... ملّت شریف پاکستان که به حق ملّتی انقلابی، عقیدتی و فرهنگی دارند، باید تفکر این شخصیت شهید را زنده نگه دارند و نگذارند شیطان‌زادگان، جلو رشد اسلام ناب محمدی(ص) را بگیرند... اینجانب، فرزند عزیزی را از دست داده‌ام، خداوند تعالی به همه ما توفیق تحمّل مصائب و توان ادامه راه پرفروغ شهیدان را بیشتر از پیش، کرامت فرماید، توطئه و مکر ستمگران را به خودشان برگرداند و ملّت پرکرامت اسلام را در مسیر جهاد و شهادت، ثابت قدم نگهدارد.» (23محرم‌الحرام1409، روح‌الله‌الموسوی‌الخمینی)
«ما از هر حرکتی که برای محاکمه ی متهمین به قتل شهید عارف حسینی صورت گیرد، حمایت می‌کنیم، زیرا باید مشخص شود این بزرگوار که همواره مردم را به وحدت در برابر استکبار جهانی دعوت می‌کرد، به دست چه افراد مزدور و مرموزی به شهادت رسید.» (بیانات مقام‌معظم رهبری، در هفته وحدت 68/7/19)


برچسب‌ها: شخصیت ها
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۰ساعت 0:2  توسط سيد مصطفي محمدزاده   |